خال سیاه میان بوم سفید

ساخت وبلاگ
به چانه ات خیره بودو مادرت را نگاه می کردبا شوقی که وصف شدنش راسعدی غزل نگفت و حافظ فال نگرفت...آمده از چشمه ی جوشان تمنامی خواهمتاز لحظه ی بریدن بند ناف زندگیتا غرق شدن میان چال گونه ات...می خواهمتتک خال نشسته بر موج موهایت باشمو هر سیلابی را آرامش ساحل...بگذار بزرگ شویمهر فصلقبل از رسیدن زمستانوقتی پاییز برایت از مهر می گویدو زمستان روی بهمن انار می شود.          (...!) این پیش دستی قبل از گشودن چشمانت هست...خوش آمدی به خودت! خال سیاه میان بوم سفید...ادامه مطلب
ما را در سایت خال سیاه میان بوم سفید دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : anarana بازدید : 226 تاريخ : جمعه 20 بهمن 1396 ساعت: 13:23

پوستی که جای چنگال های من و تو را دستان دیگری خنج کشیدو بکارت تاکستان را پای انگورها پاره پاره کردشغال هایی که از سر فهم شراب خواره شدند. گاهی شعر درد استنوشته ها شادسکوت سرد استو چرندیات من از سر بی دردی!کسی چه میدانستمی شود سکس را روی پیشانی آسمان تاتو زد.         (...!) خال سیاه میان بوم سفید...ادامه مطلب
ما را در سایت خال سیاه میان بوم سفید دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : anarana بازدید : 200 تاريخ : جمعه 20 بهمن 1396 ساعت: 13:23

بگذار باد افتخار کند

به زوزه هایی که روی قله سر می دهد

برف ببارد

لای انگشتانمان

و کوهستان ببالد

برای بوسه ای

که داشت همه ی فاصله ها را صعود می کرد.

           (...!)

 

کرم ها زیر قدم هایت برف می خورند

و سنگ ها می خندند

به راهی که هر روز می روی!

خال سیاه میان بوم سفید...
ما را در سایت خال سیاه میان بوم سفید دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : anarana بازدید : 147 تاريخ : شنبه 7 بهمن 1396 ساعت: 7:43

به فکرهایش فکر می کردو حرف هایش را گوش می داد لب هایش را می گزید تا لبخند صورتش محو نشود وقتی شعر دروغ بود و تنهایی بهترین همراه... اینها را کلاغ ها هم بلد بودند قار قار کنند شبیه صورتک چوبی درون دخمه که بی وزنی سکوت اش از هزاران غزل موزون تر است! هنوز هم به فکرهایش فکر می کند اما حرف هایش را دوست دارد درون کلمات بازی کند به زبان راست خودش و دروغی که از دهان من بیرون می ریزد... کسی چه می داند شاید شعرها از همه تنهاتراند.        (...!)   احساس که باشد درون بهم می ریزد کلمه می آید حرف می رود اشک می خندد خنده می گرید تا عشق بلند بلند بگوید: دوستت دارم برای یکبار که صدایش تا همیشه شنیده شود و دیگر بهم نریزد. خال سیاه میان بوم سفید...ادامه مطلب
ما را در سایت خال سیاه میان بوم سفید دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : anarana بازدید : 175 تاريخ : شنبه 7 بهمن 1396 ساعت: 7:43

"ضمیر ناخودآگاه تو ترسیده، تجربه های بدی داشته و وحشت زده است، حس ترد شدن و خیانت دیده است، واسه همین الان فکر میکنی من کسی هستم که میتونی باهاش زخم هات رو التیام بدی، واسه همین با چشم بسته و با تمام انرژی می خوایش، چون فکر میکنی کاستی های گذشته ات با من جبران میشه!من محصول گذشته توام، نتیجه تجربه هات شده انتخاب من، این رو نمیخوام هیچوقت، چون انتخابت از روی علاقه و شناخت تمام وجود من نیست! انتخابت از روی کاستی های قبلی هاست که فکر میکنی شاید من داشته باشم، یا به من نسبتشون میدی، مثل همون اعتماد که معلوم نیست از کجا به من اعتماد کردی و داری، یا از کجا به این نتیجه رسیدی من آدم خوبی ام. مطمئنم که از زندگیم گم میشی، اتفاقا پشت سرت این رو به خانم دکتر گفتم، بهش گفتم اصلا قابل اعتماد نیست و از این آدماست که سریع صورت مسئله رو پاک میکنه یا میذاره میره و من اصلا نمی تونم آیندم و روی همچین آدمی ببندم و اصلا قابل اعتماد نیست برام."   من به گذشته بر می گردم تو به آینده برو انتظار آنجا به پایان می رسد جایی که فرسنگ ها فاصله بین ما خواهد بود و هیچ اکنونی نیست که این بیراهه را بردارد... نه تو برای من آینده ای نه من برای تو گذشته همه چیز دوست داشتنی ست که باد در زمان می چرخاند.          (...!)   (25 دی ماه 1396ساعت 2 شب) خال سیاه میان بوم سفید...ادامه مطلب
ما را در سایت خال سیاه میان بوم سفید دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : anarana بازدید : 189 تاريخ : شنبه 7 بهمن 1396 ساعت: 7:43

 فاحشه ای که زن نبود

و همه ی فاحشگی اش را

درون یک مرد خلاصه می کرد

تا میل به خواستن اش

همیشه در توهم خیانت

وفادار بماند.

     (...!)

 

تو یک سه تاری که یک نفر برای داشتنت کم است و دو نفر زیاد.

خال سیاه میان بوم سفید...
ما را در سایت خال سیاه میان بوم سفید دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : anarana بازدید : 137 تاريخ : شنبه 30 دی 1396 ساعت: 12:33

همه چیز از انتهای حرف هایم شروع شد شبی که خروس بانگ نگفت سگ پارس نکرد و جیرجیرکی نبود تا سکوت شب را بشکند من بودم و یک اتاق به اندازه چشم های تو که نه خیره شده بودم در آن نه غرق در سیاهی اش من بودم و یک مشت دروغ خاک خورده در انتظار باد... که صداقت پنهانش خفقان دستانم بود! کسی چه می دانست باد موسمی اینبار از چهار سوی جغرافیای خیال من نمی وزد تا کهنگی شعرهای مرا به گردباد حادثه ای بدل کند که مولوی و سعدی برای هی هی یک چوپان دیوان بسرایند.               (...!)   تو هر که هستی باش و من هر چه هستم نیستم تا دیگران خیال کنند دیگران نیستند و اینگونه نه تو در خفقان دست های من باطل می شوی نه من میان گردباد حادثه شاعر می شوم. خال سیاه میان بوم سفید...ادامه مطلب
ما را در سایت خال سیاه میان بوم سفید دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : anarana بازدید : 195 تاريخ : پنجشنبه 14 دی 1396 ساعت: 5:14

اندوه نداشتن تو لبخندى ست

كه خواستنت را به حرص وا مى دارد

كم مى شوم

اما زيادت جبران مى كند

همه ى نخواستنت را.

       (...!)

گريه نيستى كه نخواهمت

تبسمى پشت انتظار

كه مى خندد.

شبيه رويش اولين دندان هانا كه فقط بهانه ى گريه كردن مى گيرد،

اما ندانسته مى داند لبخندش با دندان چه زيباست و خواستنش چقدر گاز گرفتنى ست.

خال سیاه میان بوم سفید...
ما را در سایت خال سیاه میان بوم سفید دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : anarana بازدید : 182 تاريخ : پنجشنبه 14 دی 1396 ساعت: 5:14

وقتی خنده هایت الفبای گرگدره شد

هیچ خطاطی دست به قلم نبود

تا ثلث را ثلث بنویسد

و نستعلیق را شکسته!

دیوارها دروغ گذشته شدند

تا عقده های خانه پدری را

روی تن تو نقاشی کنم.

       (...!)

 

تو گذشته فردا نخواهی بود

همین امروزی تا همیشه

خال سیاه میان بوم سفید...
ما را در سایت خال سیاه میان بوم سفید دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : anarana بازدید : 166 تاريخ : سه شنبه 5 دی 1396 ساعت: 11:23